سرو بهاری

                    

                      

 سرو بهاری تو بودی، گل های پونه تو بودی، سرخی مثل شقایقی، امید فردا تو بودی، من عاشق خسته ایم یه عمر پی ات دویده ام، نازو کرشمه تو بودی، منم گدای دیدنت، خورشید تابان منی ولی خودت نمی دونی، ماهی و از دیدن تو، هیچ وقت من سیر نمی شم، ستاره ای تو آسمون، ستاره عمر منی، خدای احساسی و من، بنده احساس توام، عطر بهاری و به من مژده زندگی میدی، عطر بهاری و به من امید و آزادی میدی، امید آزادی من فقط تویی فقط تویی، بهار داره تموم میشه ولی تو یادم میمونی، هر روز عمر من بهار اگر کنارم بمونی، حرف دلم رو میدونی، میدونی که دوست دارم، برای دیدن تو من، لحظه شماری میکنم، اگر تو باشی کنارم بهار تمومی نداره، هر روز عمر ما بهار پاییز معنا نداره، اینا همه خیاله و خیال که جایی نداره، نبودنت کنارمن، این دیگه معنا نداره، نبودن گل بهار عمر پاییزی می یاره، میگن دل دریاییت اسیر یک نگاه شده، نگاه من مونده به در منتظر اومدنت، میگن دلی بزرگ داری همه تو اون جا میگیرن، خدای احساس منی ولی تو اون جا ندارم، به کی بگم حرفمو من، همه نامحرمند ولی، یاد تو محرم من همیشه پیشم می مونه، وقتی دلم می گیره و بغضی تو گلو دارم، چشام بهاری میشن و داغ رو دل من میزارن، آه از دلم بلن میشه، تنها دلیلی واسه من برای موندن رو زمین، اگه یه روز نبینمت اون روز برام جهنمه، جهنم عمرمن چند وقتیه شروع شده، نمیدونم چی کارکنم،به کی بگم، کجا برم.        

                          

      قصه عشق        

          قصه عشق                                                               

قصه عشق من و تو ، قصه مرد خسته اس، مردی با پای شکسته ، سر کوه دل نشسته، میخونه هر لحظه و وقت، اون به یاد عشق پاکش، با صدای سردو خسته، با همون ساز شکسته، واسه همدمی میخونه ، که دیگه وجود نداره، اون میگه خدای خوبم، به خاطر دشمنی با من، عشقمو حراج گذاشته، اگه روزی توی بازار، آدمای پست و بی رحم، عشقوبه خراج گذاشتن، بدون اون لحظه تو عالم، عاشقا عزا گرفتن، قصه عشق من و تو، مثل ماهی توی دریاست، ماهی وقتی توی آبه، عاشق و پاک و زلاله، اما وقتی توی دام صیاد، اسیر خدا کنه، کی میگه از ته دل اون، توی اون لحظه ی آخر، لحظه آخر ماهی ، لحظه مرگ و جدایی است، قصه عشق من و تو، مثل خورشید مثل ماهه، هیچکی حتی توی خوابم، اونارو با هم ندیده، قصه عشق من و تو، قصه ی یه مرد و کشکول، توی  کوچه ها میگرده، میخونه اون واسه مردم، واسه اون دستای خسته، یا اون دلای شکسته، واسه هرکی که میخونه، به اونا امید می بخشه، قصه عشق من و تو، قصه ی دو راهه عشقه، همیشه بودن و هستن، اما به هم نمی رسن.

  قصه عشق     

          قصه عشق                                                                              

قصه عشق من و تو ، قصه مرد خسته اس، مردی با پای شکسته ، سر کوه دل نشسته، میخونه هر لحظه و وقت، اون به یاد عشق پاکش، با صدای سردو خسته، با همون ساز شکسته، واسه همدمی میخونه ، که دیگه وجود نداره، اون میگه خدای خوبم، به خاطر دشمنی با من، عشقمو حراج گذاشته، اگه روزی توی بازار، آدمای پست و بی رحم، عشقوبه خراج گذاشتن، بدون اون لحظه تو عالم، عاشقا عزا گرفتن، قصه عشق من و تو، مثل ماهی توی دریاست، ماهی وقتی توی آبه، عاشق و پاک و زلاله، اما وقتی توی دام صیاد، اسیر خدا کنه، کی میگه از ته دل اون، توی اون لحظه ی آخر، لحظه آخر ماهی ، لحظه مرگ و جدایی است، قصه عشق من و تو، مثل خورشید مثل ماهه، هیچکی حتی توی خوابم، اونارو با هم ندیده، قصه عشق من و تو، قصه ی یه مرد و کشکول، توی  کوچه ها میگرده، میخونه اون واسه مردم، واسه اون دستای خسته، یا اون دلای شکسته، واسه هرکی که میخونه، به اونا امید می بخشه، قصه عشق من و تو، قصه ی دو راهه عشقه، همیشه بودن و هستن، اما به هم نمی رسن.

ماه    

                            

ماه        

ماه من امشب دوباره، واسه تو من می نویسم، واسه دیدن تو هرشب، سر بوم من می نشینم، ماه زیبا و قشنگم، تو که با من مهربونی، تو که دردامو میدونی، تو که نامه امو میخونی، تو که از دوری چشمات، میدونی من غصه دارم، تو که با رنگ غریبی، منو آشنا کردی، منو با خنده ی قشنگت، راهی سفر تو کردی، ماه من حالا کجایی؟ دل من هواتو کرده، از راه دور واسه تو من، حالا نامه می نویسم، توی این نامه نوشتم که خودم خیلی غریبم، دلم خسته و تنها، از اینجا موندن و دوریت، ماه من تو اون نوشتم، پس تو کی میای کنارم، می  شینم من سر بوم و، میدوزم چشم به راهت، خیلی وقتی که نشستم، که تورو بازم ببینم، ولی انگار راه این شهر،  واسه تو سخته و دوره.

نامه   

 

 

نامه نوشتی برای من، گذاشتمش رو سینه امو، هی میخونم اشک میریزم، برای تو ای بی وفا، نامه نوشتی برای من، چطوریه روزگارت، روزات چطوری میگذره ،بدون من تنها تو اون شهر غریب، نوشتی از خودم بگم ، از غصه هام، از شادی هام، نوشتی از گلت بگو، خشک شده یا سبز هنوز؟ همراه براش گرفتی یا، مثل خودت تنهاست هنوز؟ نوشتم ای عزیز من، تنهای تنهاست گل من، مثل خودم غریبه و، تو غصه هاست این گل من، نوشتی از خودت برام، دنیات قشنگ و رنگیه، دروغ میگی خوب میدونم، اشکات رو نامه چکیده، میدونم که غریب شدی، تو مثل من تنها شدی، میدونم که اسیر شدی، داری به من امید میدی، میدونم که بهار من، حالا دیگه پاییز شدی، هر وقت برام نامه دادی، یه شاخه گل توش کشیدی، این بار برام گل قشنگ، برگای زرد فرستادی، گفتم نرو پیشم بمون، دنیا دروغه گل من، نرو بمون کنار من، این دیگه معنا نداره، رفتی حالا نامه میدی، با نامه هات خوشه دلم، چی کار کنم عادتمه، منتظر تو بمونم، نامه میدم برای تو، نامه هامو نمیخونی، آخه چرا گل قشنگ، از حرف گریزونی؟ حرفام حقیقته، تلخه و سرد، نامه میدی ، چاره ای نیست، دلم به نامه هات خوشه، فقط بدون منتظره، نامه های تو میمونم.